گورکن

از سفر آمده‌ام. هر سفر سفری دارد و هر سفر دیباچه‌ای و میانه‌ای و پایانی. پایانِ این سفر خشم‌آگین و خون‌آلود بود. آن قدر که مرزبانِ دالس هم که سیاه بود و جوان و میا‌‌نِ موهاش شبنم لانه کرده بود فهمید.

– سفرِ خوبی نبوده انگار؟

– نه نبود.

– بعدی بهتر می‌شه.

– حتما.

درست می‌‌گوید. بعدی بهتر می‌‌شود. کسانی‌ گور می‌‌کنند تا مردگان را در آن کنند. من گور می‌‌کنم مردگان را از آن در آورم. حتما بهتر می‌‌شود. مگر چند بار می‌‌شود این همه کودک را یک‌جا در گور کرد؟


یک دیدگاه

  1. بله هر سفر داستانیست در نوع خود و هر انتخاب بهایی دارد اگر نقشی از پیش معین ماموریت ما نباشد.
    می شود به خود امید داد. امید بهتر شدن اما بیشتر از «مگر چند بار می شود …» که جوابش را نمی دانم به کابوس یادآوری این اتفاق فکر کردم.
    کابوس های انتخاب و یا شاید این تجارب هم مسبب اقتداریست که به بی رحمی عریان و در نوع خود جالب این قلم می انجامد و نه به کابوسی .
    بهتر است بگریزم به تشبیهات زیبای این قلم به شبنم لانه کرده میان موی مرزبان سیه روی سپید خوی… که تاریخ لبریز است از کشتار آدمی .

    • آن‌قدر که من می‌‌فهمم اقتدار آزمودنِ لحظه‌هایی‌ را پس می‌‌زند و آزمودنِ لحظه‌هایی‌ دیگر را پیش می‌‌آورد و هر چه ارجمند‌تر باشد چشیدن دوباره‌یِ آن لحظه‌ها را بی‌ رمق‌تر می‌‌کند. یک‌بار بچش و برو شعارِ اقتدار است. کسی‌ می‌‌نویسد؛ کسی‌ می‌‌خواند و دیگری می‌‌رقصد و می‌‌رود.

  2. کودک؟ بهترین راه رها کردنه. آنچه گذشته گذشته. زاری کردن بر سر یک گور چیزی رو درست نمی کنه چه برسه به درآوردن مرده از گور.

    • این یادداشت استعاره‌ای از ناله بر گور گذشته‌ها نیست؛ بخشی از واقعیت است: گاه بخشی از کارِ بنده گورکنی است، و گاه در گور‌ها کودکانی بی‌ نام و نشان خفته‌اند در کنارِ زنان یا زیر تپه‌ای از مردان. گورکنی بیشتر آدم را آرام می‌‌کند تا نا آرام؛ کاری است که باید بشود؛ مثلِ دندانی که باید کشیده شود، اما گاه حجم آن پتک می‌‌شود بر صورتِ آدم. این سفر زنجیره‌ای از پتک‌ها بود.


دیدگاه‌بازی